مریمخانم را همه اهالی محله حجاب با نامی نیک میشناسند. او در هرکاری که با هدف خدمت به مردم باشد، مشارکت میکند؛ از تهیه جهیزیه برای نوعروسان و سیسمونی برای نوزادان و برگزاری مراسم مذهبی گرفته تا گلریزان برای دختران و پسران دم بخت و ترکدادن جوانان معتاد در خانهاش. خلاصه در هر کار خیری میتوان رد پای این بانوی نیکوکار محله حجاب را یافت.
مریمسادات شایستهنیکبخت، بیستسال پیش با تهیه یک جهیزیه ساده، قدم در راه خیر گذاشت؛ هرچند اوضاع و احوال مالی خودش معمولی است، خانهای دارد با دو اتاق که آن هم تا سقفش اسباب و اثاثیه چیده شده است و انتظار یک عروس و داماد جدید را میکشد. او دراین سالها بهخوبی درک کرده است که «در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست!»
تهیه جهیزیه برای دختران بیسرپرست و بدسرپرست برای اولینبار به سال۸۰ برمیگردد. او با سایر خانمهای فامیل در یک مهمانی دور هم نشسته بودند که صحبت از ازدواج دختر یکی از اقوام میشود. پدر دختر اعتیاد داشت و مادرش هم از دنیا رفته بود؛ بههمیندلیل مریمخانم برای آن دختر آستین بالا میزند و مراسم خواستگاری و عروسی را در خانه خودش برگزار میکند. بعد هم با فامیل قرار میگذارند که هرکس، تهیه بخشی از جهیزیه را عهدهدار شود و همین میشود که دختر به خانه بخت میرود.
جوانان آبرومند محله را که به هر دلیلی دوست نداشتند در کمپ ترک اعتیاد بستری شوند، به خانه میآوردند
مریمخانم میگوید: این اولینباری بود که جهیزیه دختر دمبختی را روبهراه میکردم و این قدم خیر خیلی به دلم نشست. دو حاجت خیلی بزرگ داشتم که برمیگشت به سلامتی خودم و خانوادهام.
نذر کردم که اگر حاجتم برآورده شود، تهیه جهیزیه برای نوعروسان را ادامه دهم. خداراشکر حاجتروا شدم و از همان موقع با کمک همسایهها و آشنایان و فامیل برای دخترانی که سالهاست بهدلیل مشکلات مالی نمیتوانند به خانه خودشان بروند، جهیزیه جمع میکنیم.
حالا خیلی از اهالی وقتی به زوجهایی برخورد میکنند که بهخاطر نداشتن توان مالی در تهیه جهیزیه، رفتن به خانه بخت برایشان به تعویق افتاده است، نشانی یا تلفن خانم شایسته را به آنها میدهند. مریمخانم سالهاست در خانهاش جورابفروشی دارد و عایدی حاصل از کارش را برای تهیه جهیزیه میگذارد.
او علاوهبراین، هرماه در خانهاش مراسم گلریزان برپا میکند؛ مثلا به دوست و همسایه و فامیل میگوید که «این ماه عروس داریم.» همه یک روز پنجشنبه دور هم جمع میشوند تا دختری را به خانه بخت بفرستند.
مریمخانم میگوید: هرکدام از همسایهها، هرچه در توانشان باشد کمک میکنند؛ یکی ۵۰ هزارتومان، یکی ۱۰۰ هزارتومان و دیگری ۵۰۰ هزارتومان. بعضیها هم بخشی از اقلام جهیزیه را برعهده میگیرند. عدهای دستشان به دهنشان میرسد و مثلا یک اجاقگاز هدیه میدهند و بعضیها یک اتو.
خلاصه همه آنها در ثواب این کار خداپسندانه شریک هستند و از همه آنها سپاسگزارم که هیچوقت کمکهایشان را دریغ نکردهاند. من همه سعی خودم را میکنم تا این دختران جوان کموکسری نداشته باشند و حس خوبی را برای آغاز زندگیشان تجربه کنند تا خدایینکرده حسرت به دل نباشند.
مریمسادات شایستهنیکبخت دفتری دارد که در آن مشخصات ۱۶۰زوج جوان نوشته شده است. هرکدام از این نوعروسها وقتی میخواستند جهیزیه خود را ببرند، خاطراتی متفاوت در ذهن مریمخانم ثبت کردهاند.
همه سعی خودم را میکنم تا این دختران جوان کموکسری نداشته باشند
محمدحسین مشرفدربان، همسر مریمخانم، پرستار بازنشسته است و در همه این سالها همسرش را همراهی کرده است. او میگوید: یک روز از این همه بریزوبپاش مریم در خانه خسته شده بودم. همه اش مهمانی و دورهمی و پول جمعکردن و حرصوجوشخوردن برای مردم. به او گفتم که دیگر کافی است و این آخرین جهیزیهای است که جمع میکنی!
مریمخانم با دل شکسته گفت «چشم. اگر تو راضی نیستی، دیگر ادامه نمیدهیم.» اتفاقا همان روز قرار بود یکی از دختران جوان بیاید و جهیزیهاش را ببرد. این مادر و دختر همین که به خانه ما آمدند، از خوشحالی زدند زیر گریه. عروسخانم به همسرش زنگ زد و گفت: «کاش بودی و میدیدی. همه وسایل خانهمان جور شده؛ دیگر میتوانیم پس از سهسال برویم خانه خودمان.»
حرفهای این دختر و خوشحالی و ذوقش خیلی به دل من نشست. با خودم گفتم حیف است که مریم را از این کار خیر محروم کنم. بعد از رفتن آن مادر و دختر به همسرم گفتم «این خانه دیگر مال توست. هرکاری دوست داری در آن انجام بده؛ من هم کنارت هستم و هرکاری از دستم برآید، انجام میدهم.»
مریمخانم با ذوق و شوق میگوید: روز ولادت حضرت رسول (ص) قرار است از خانه و زندگی یک نوعروس بازدید کنم و اگر شرایطش را داشتند، جهیزیهاش را تأمین کنیم. او ادامه میدهد: دختران بیسرپرست و بدسرپرست در اولویت هستند. حضوری به خانه آنها میرویم، قباله ازدواج را میبینیم و از همسایهها درباره اوضاع زندگی آنها پرسوجو میکنیم.
او از سال۷۳ در محله حجاب ساکن است. خیلی از قدیمیهای محله، نام «خانه امید» را روی خانهاش گذاشتهاند. دلیلش هم این است که او علاوهبر کار خیر در تهیه جهیزیه، خانهاش را برای ترک اعتیاد دراختیار افراد آبرومند گذاشته است.
مریمخانم میگوید: دو پسر دارم به نامهای الیاس و امیر که کلی دعای خیر پشت سرشان است. این دو، خیلی از جوانان آبرومند محله را که به هر دلیلی دوست نداشتند در کمپ ترک اعتیاد بستری شوند، به خانه میآوردند و در طبقه پایین بستری میکردند. این جوانان، دو هفته در خانه ما بودند، حمام میکردند، دوا و دارو داشتند و تغذیه مناسب هم دراختیارشان قرار میگرفت.
خلاصه الیاس و امیر هرکاری از دستشان برمیآمد، برای پاکشدن این جوانان از بند اعتیاد انجام میدادند و بعداز رفتن از خانه ما هم مدام به آنها سرکشی میکردند. همین شد که در محله، اسم خانه ما را گذاشتهاند «خانه امید».
* این گزارش چهارشنبه ۴مهرماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۷ شهرآرامحله منطقه ۹ و ۱۰ چاپ شده است.